زهرازهرا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

زهرا (دختر دوست داشتنی ما)

33. ماجراهای روز دختر و کادوهای دخترم شهریور 91 (سپتامبر 2012)

گلم جیگرم خانمم عزیزم  خیلی دوست دارم  امسال روز دختر شما خیلی بهتون خوش گذشت  اول اینکه پدر با شیرینی  از نوع مورد علاقه شما به خونه اومدند و بعد از صرف  شیرینی و چایی  همگی با هم رفتیم  فروشگاه جامبو  و کلی  کادو خریدید  از تابلوهای نقاشی ( در پست های بعدی می ذارم ) تا وسایل پزشکی و چند تا کتاب رنگ امیزی و مداد شمعی  و مداد رنگی ... تمام کادوهات به سلیقه خودت بود  بعد رفتیم مال نیکوزیا ... جالب بود که اونجا افتتاحیه یا به قول خودشون فرش قرمز فیلم جدید باربی بود و کلی ویترین چیده بودند و عکس و پوستر و عروسک های کادو می دادند خیلی بهت خوش گذشت ... شام هم پدر...
21 شهريور 1391

31. مسافرت سوم دخترم به ایران آگوست 2012 ( تابستان 91) -- قسمت آخر

سلام گلم  خانمم  عزیزم   جیگرم    یادش بخیر وقتی برای اولین بار این کلمات را به من و پدر گفتی چقدر ذوق کردیم  .. یایا فروغ اینها را یادت بود  ولی بعد دایره کلماتی که توی این زمینه می گفتی خیلی بیشتر شد جونم برات بگه ( بنویسه ) برای مسافرت به خوزستان من و شما و پدر و  خاله مهسا تصمیم گرفتیم با اتوبوس برویم ولی بابا خان و مامانی و مامان افسرو بابا منصور با ماشین اومدند همگی صبح  یه روز گرم و شرجی رسیدیم  خوزستان منزل عمه پریسا و عمو مطهر ...  دست عمه درد نکنه یک  صبحانه مفصلی آماده کرده بودند ... خونه عمه پریسا و عمو مطهر را هم برای اولین بار بود که اومدیم ...متاسفانه برای ...
7 شهريور 1391

30. مسافرت سوم دخترم به ایران آگوست 2012 ( تابستان 91) -- قسمت دوم

سلام پرنسس من   بعد از چهلچشمه برگشتیم اصفهان و رفتیم خونه یایا فروغ و انجا هم کلی سورپرایز  شدیم ...یایا فروغ و خاله مهسا کلی اسباب بازی و بادباک و چادر قلعهای صورتی رنگ و عروسکهای خرسی و ...آماده کرده بودند  دست یایا ( مادربزگ به زبان یونانی) درد نکنه تو اون چند روز کلی غذاهای خوشمزه برامون تهیه دید  من و پدر صبح ها شما را می ذاشتیم پیش  یایا و خودمون دنبال کار هامون می رفتیم و یا به بازدید از فامیل و بزرگ های فامیل که دعوت کرده بودند می رفتیم ( همه ناراحت می شدند وقتی شما همراهمون نبودی ولی خوب برای ما راحت تر بود هم به کارهای اداریمون می رسیدیم و هم در میان کارهامون دید و بازدید هم می کردیم)   ...
7 شهريور 1391

29. مسافرت سوم دخترم به ایران آگوست 2012 ( تابستان 91) -- قسمت اول

 سلام گلم  امسال تابستان مسافرت خیلی خوبی به ایران  داشتیم  صبح پنج شنبه ساعت 10 صبح راهی فرودگاه شدیم و پروازمون ساعت 12:15 ظهر به وقت قبرس بود. از زمان  عبور از  مرحله تایید بلیط تا سوار شدن به هواپیما شما همه اش داشتی توی سالن ترانزیت با دستگاهها بازی می کردی یا فروشگاهها را چرخ می زدی .....       بلاخره وقت ورود به هواپیما شد و ما برخلاف دفعات قبل کنار پنجره نبودیم و ردیف وسط قرار داشتیم اما بعد از اینکه هواپیما بلند شد تونستیم من و شما جامون را عوض کنیم و کنار پنجره بشینیم و پدر تنها موند      خلبان هنگام فرود گفت هوا کمی  دارای ت...
7 شهريور 1391
1